محل تبلیغات شما

چقدر زیاد گذشته از آخرین خاطره ای که اینجا نوشتم!!

یک سال و تقریبا دو ماه!!

خوب ادامه جریان خونه خریدن رو مینویسم که برام بمونه به یادگار :)

مراحل ساخت خونه پیش میرفت و خدا رو شکر که اوضاع مالی همسر به لطف خدا رو به راه بود و هرجوری بود پول میرسید و جور میشد. ساختن خونه هرچقدر هم دنبال وام باشی و بگی یکی دیگه میسازه باز خودت کلی خرج ریز ودرشت داری و هی مرحله به مرحله پول باید بریزی به پای خونه. سازنده هم یه مبلغی دیگه پول خواست که از قیمت نهایی کم کنه موقع تحویل. 

از دی همه میگفتن خوب عید میرین خونه خودتون و کم  کم باید وسایل جمع کنی .وای هنوز شروووووع نکردی به جمع کردن؟ و من استرس داشتم یجورایی. باز هم فکر کلی کار انجام نشده و اینکه نمیرسم به اینهمه کار. نمیتونستم همه وسایلمو دربیارم و بذارم جلو چشمم .جلوی رفت و آمدم رو میگرفت . وارد بهمن شدیم و گفتم بعد از ایام فاطمیه شروع میکنم به جمع کردن. فرشام رو دادم قالیشویی. کابینت و کاشی خونه رو انتخاب کردیم و از این کارای ریز و درشت. چقدرررر درگیر انتخاب کمد دیواری و مدل کابینت بودیم با همسر. چقدر زور زدم که کمد دیواریم بزرگتر باشه که خداروشکر به حرفم گوش کرد و بجای شکاف تو اتاق، یه دیوار کامل رو برام کمد دیواری زد. 

اسفند شده بود و هنوز گچکار نیومده بود. هنوز کار خونه تموم نشده بود وهمممم میگفتن روی گچ فوری کابینت نزنین که شر میشه و کابینت خراب میشه. اما همسر میگفت نه زود خشک میکنیم. شوفاز و اسپیلیت میزنیم خشک میشه :/  به عید نزدیک شده بودیم . خرید و کارای قبل عید خودش واسه من غولیه و همیشه قبل عید استرس میگیرم و هیچ حس خوبی ندارم با اون همه کار. حالا این استرس اسباب کشی و برناه ریزی فشرده هم اومده بود روش. اصلا دلم نمیخواست هول هولی برم تو خونم. دوست نداشتم اصلا عید برسه . حس غمگینی داشتم. بعضی چیزا اون چیزی که میخواستم نشده بود. مثلا سینک توکار خاصی مد نظرم بود. یا هود سفید. یا کاشی آشپزخونه و سرویس ها میخواستم بهتر باشه یا فک میکردم آشپزخونم کوچیکه. چیزایی که الان بهش فکر میکنم میبینم واقعا بی اهمیت یا کم اهمیت بودن. الان راضی هستم و همشون رو دوست دارم. اونقدر مهم نبودن که بتونن حال خوش خونه دار شدنم رو خراب کنن. کنار اینا سردرگمی و بی برنامگی های کارگرا و نیومدناشون.

منم تند تند روتختی و پرده اتاق میدوختم. یه مانتو هم برا عید و یه سرافون هم میخواستم بدوزم که هر دو نصفه موند و نرسید به عیدم.

خلاصه نزدیکای عید دیگه دیدیم واقعا نمیشه قبل عید رفت. و همسر میگفت هفته اول عید بگذره اسباب کشی میکنیم. قبل 13 بدر :/

تا اینکه یه هفته مونده بود به عید که کابینت سازمون که پسرعموی همسر هم میشد گفت نمیرسه قبل عید کابینت بزنه و می مونه بعد تعطیلات. 

اینگونه شد که من تحویل سال رو خونه جدیدم نبودم. تند تند دستی به روی همون خونه کشیدم و با آرامش بیشتری که هنوز وقت دارم بازم به زندگی ادامه دادم. عید هم تموم شد و کم کم خونه تکمیل میشد. کابینت و کمد دیواری و نرده راه پله و خلاصه کارای ریز و درشتش کم کم انجام شد.

اواسط اردیبهشت 98 ماه رمضون شروع شد و همزمان با شروع رمضان ، تمیز کردن خونه توسط ما هم شروع شد و این پروژه یک ماه بطول انجامید :/

چگونه؟

اینگونه: بعد افطار نزدیک ساعت 10 میرفتیم تا حدود یک -دو  کار میکردیم و خسته برمیگشتیم و تا سحر درست کنم و بخوریم و نماز و لالا. روزا هم کارتن کارتن وسیله جمع میکردم و بسته بندی و این حرفا. بعضی شبا مهمونی میرفتیم . بعضی شبا همسر خسته بود نمی اومد. و خونه نوساز هم که واقعا افتضاست. واااااقعا. مگه با یه دور دو دور تمیز میشه؟ همه جا پر از خاک و لک هست. ما هم معمولا دو یا نهایت داداش همسر می اومد سه نفر میشدیم. روزی دو سه ساعت کار هم واقعا پیش نمیرفت. یه شب هم خواهرام اومدن و با هم کلی کار پیش بردیم. اولین باری که اومدن و خونه رو از نزدیک دیدن کلللللی ذوق کردن و تعریف کردن. کابینتامون و لوسترایی که پدرم کادوی خونه پول داد و خریدیم حسابی خونه رو شیک کرد. نورپردازی که همسر به سلیقه خودش گفت انجام بدن و گچ بری رو سقف که خیلی ساده ولی شیکه . همه باعث شدن خونمون خوشگل موشکل بشه و هرکی میبینه تعریف کنه.

خلاصه این بین رفتیم و کارای سند و وام رو هم انجام دادیم و الحمدلله خونه رو تحویل گرفتیم.

کم کم وسایلای کارتن زده شده رو با ماشین خودمون بردیم و تو خونه گذاشتیم و روز 13 خرداد،28 رمضان، یه شب مونده به عید فطر اسباب کشی کردیم :)

همسر تعریف میکرد وقتی سند خونه رو بنام زدیم بعدش اومد تو خونه جدید و یه نفس عمیق کشید.یکم راه رفته و بلند بلند خندیده. خیلی زحمت کشید تو این مدت. خییییییلی زیاد. الهی همیشه سایش بالا سر من باشه . 

خداروشکر

خداروشکر

خداروشکر

الهی بهترش نصیب همه بشه .

من اومدم خونه خودم و مرحله جدیدی از کار من شروع شد.

180 ღ اندر جریانات خرید خونه 5

179 ღ ای حرمت ملجا درماندگان...

178 ღ اندر جریانات خرید خونه 4 و اوضاع مملکتم و حال این روزای خودم

خونه ,رو ,هم ,عید ,همسر ,کم ,خونه رو ,قبل عید ,اسباب کشی ,کمد دیواری ,شروع شد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها