محل تبلیغات شما
امروز حال و احوالم خیلی خوبه و سرحالم. اومدم یه سری بزنم اینجا و بنویسم و یکم خودمو خالی کنم 

 

فکر میکردم قسمت قبلی قسمت آخر داستان خرید خونه باشه .اما زهی خیال باطل 

بعد از خرید خونه اوضاع مملکت جانم حسابی قاراش میش شده بود. روز به روز همه چی گرون و گرونتر شد. دلار کوفتی که 4000 تومن بود به 19000 تومن رسیده بود و همش شایعه قحطی و گرونی راه مینداختن و فروشنده ها احتکار میکردن کالاها رو و مردم از ترس قحطی و کمبود زیاد زیاد میخریدن. مثلا پوشک از 20 تومن شده بود 90 هزار تومن. (البته یه مارک خاص) دستمال کاغذی، رب ، روغن و خیلی چیزای دیگه. قدرت خرید مردم به شدت پایین اومده بود و تقریبا قیمت همه چیز دو سه برابر شده بود. هر روز یه چیز گرون میشد. هر روز یه خبر جدید از انبار احتکار و هول و حرص مردم و انبار کردن وسایل غیر ضروری تو خونه هاشون. خلاصه قاراش میشی بود واسه خودش چندماه. بعد یه مدت انگار همه بیخیال شده بودن. دیگه تعجب نمیکردن از بالا رفتن قیمت دلار و اجناس. و انگار هیچ مسئولی نبود که به وضع مملکت جانم رسیدگی کنه. یه سری بازی ی کثیف مردم رو بدبخت کرد. بازار رو هم  دلالها محترم دست گرفته بودن. حالا بخوام اینارو بگم دو سه ساعت باید تایپ کنم. پس بی خیال و بگذریم.

الان اوضاع بهتر شده و دلار حدود ده تومنه .ولی کلی مردم ضرر کردن که رفتن خونه و ماشین فروختن و دلار تومنی خریدن و 6-7 تومنی فروختن!  بازار از اون جو و تشنج در اومده ولی همچنان قیمتا بالا و توان خرید مردم پایینه. که امیدوارم به زودی حل بشه و هیچ مردی شرمنده زن و بچه و خانواده اش نشه.

بعد از خرید خونه کم کم همه چی بالا رفت و قیمتا چند برابر شد و ساختن خونه خیلی لاک پشتی پیش میرفت. همسر همش نگران بود و میگفت حتما دوباره درخواست پول میکنه. برای فسخ قرار داد هم حدود ده میلیون ضرر زیان میدادن که اگه اون رو هم میگرفتیم با پولی که داشتیم عمرا میتونستیم دوباره خونه بخریم. پس مجبور بودیم با فروشنده کنار بیایم. دو سه ماه گذشت و دیدیم بله. آقای فروشنده یه قرار گذاشتن و تو بنگاه دوباره با هم صحبت کردن و گفتن واقعا نمیتونم تو این گرونی خونه رو به ثمر برسونم و یکم دیگه اضافه کنین و این حرفا. البته همه از جمله بابای خودم هم بهش حق میدادن. واقعا گرونی اثر گذاشته بود. خلاصه با چک و چونه 15 میلیون دیگه به قیمت خونه اضافه کردن و قید کردن که دیگه درخواست پول کنه مجدد، بزنیم تو سرش و بگیم خاموش باش! تو قول داده ای. مرد باش و به عهدت وفا کن 

4-5 ماه دیگه خونه آماده میشه.

خیلی داره زود میگذره و مثل همیشه همه چی رو دور تنده انگار. همسر هم هر از گاهی میگه کم کم جمع کن وسایلو کارتن بزن   من الان در بیارم اینا رو کجای دلم بذارم خوب.  4 ماه جلوی چشمم باشن؟ خوب تو کمدا هستن دیگه. به موقع جمع و جور میکنیم و میریم به امید خدا. 

یه تیکه حیاط خیییلی کوچیک داریم پشت خونمون. چند شب همش گیر داده بودیم بهش و انواع و اقسام نقشه ها رو براش کشیدیم. یه تخت کوچیک بذاریم. سرشم کمی ببندیم که بارون اذیت نکنه.  اونطرفش گلدونای رنگی بذارم. و شاید یه حوض آبی کوچیک که کنارش شمعدونی قرمز باشه. تازه گفتیم هندونه رو میذاریم یخچال خنک شه بعد میاریم به صورت نمادین میندازیم تو آب که مثلا از تو حوض در آوردیم و خنکه و همینطور سیب قرمز را

اگه پیشی دور و برمون نبود شاید ماهی قرمز هم بذارم تو حوض. از این ظرفا و وسایل قدیمی و سنتی هم میذارم دور و بر حیاط که حسابی فضا سنتی بشه.

واییی که چقد هیجان انگیزه این قسمت نقشه کشیدن برای خونه و رویا پردازی کردن با رنگهای شاد و جیغ مثل زرد و آبی و سرخابی و قرمز و زرد و نارنجی .

الهی قسمت همه بشه. الهی خدا به همه بده.

مادرشوهرم هم قول یه صندلی راک رو بهم داده. واااااییییی سفید باشه و ن رنگی بدوزم براش و لم بدم و کتاب بخونم و گاهی هم چرت بزنم 

پنجره پذیراییمون کوچیکه ولی مطمئنم یعنی امیدوارم کلی نووووور بیاد تو خونه و آفتاب بیفته تو خونه و من کیییییییف کنم و کلی انرژی بگیرم  از بس که اینجا افتاب ندیدم. پنجره ها مشجر و اگه باز کنی هم مارمولک میاد  بله. من با مارمولک همزیستی نه چندان مسالمت آمیز هم داشتم اینجا 

 

** کاش میشد یه ماه همه چی متوقف بشه و من به همه کارام برسم و این فایلای نیمه باز ذهنمو ببندم خیالم راااااحت بشه و با آرامش برم تو خونه خودم.

یه پروژه مسسسسخره از اول تابستون دستمه. پولشم دادن و خرج کردم ولی هنوز این کار تموم نشده. امروز فردا تمومش میکنم و کلی فضای خالی تو ذهنم باز میشه برای انجام کارایی که دوست دارم.

وای که چقدر دلم میخواد بشینم خیاطی کنم و کارای هنری رو تست کنم. گلدوزی، شماره دوزی، جواهردوزی، نمدی . گاهی اعصابم خورد میشه از اینکه میتونم این همه کار انجام بدم و هیچ کدوم رو نمیرسم انجام بدم. همه چی بلدم و استفاده نمیکنم :/   ولی گاهی هم پررررر از انرژی میشم و میگم به زودی انجام میدم. خیلی زود ( کِی میشه خدا می دونه :))  )

180 ღ اندر جریانات خرید خونه 5

179 ღ ای حرمت ملجا درماندگان...

178 ღ اندر جریانات خرید خونه 4 و اوضاع مملکتم و حال این روزای خودم

خونه ,هم ,تو ,یه ,رو ,مردم ,همه چی ,خرید خونه ,تو خونه ,خونه و ,بشه و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها